معنی رنگ آتشین
حل جدول
فرهنگ عمید
از جنس آتش،
[مجاز] مهیج، اثرگذار، پرشوروحال: سخنرانی آتشین، دلم را داغ عشقی بر جبین نِه / زبانم را بیانی آتشین ده (وحشی: ۴۹۰)،
سوزان،
به رنگ آتش، سرخ تیره،
[مجاز] بسیارخشمگین، تند،
[مجاز] جانسوز، رنجآور: آب بزن بر حسد آتشین / باد در این خاک از او میرسد (مولوی۲: ۲۵۵)،
لغت نامه دهخدا
آتشین. [ت َ] (ص نسبی) آتشی. از آتش. منسوب به آتش.
سیماب آتشین
سیماب آتشین. [ب ِ ت َ] (ترکیب وصفی، اِ مرکب) کنایه از آفتاب عالمتاب است و سیماب آتشی هم میگویند. (برهان). آفتاب. (فرهنگ رشیدی) (آنندراج):
چون آه عاشق آمد بر آتشین معنبر
سیماب آتشین زد در بادبان اخضر.
خاقانی.
- سیماب آتشین سر، سیماب آتشین است که کنایه از خورشید عالم آرا باشد. (برهان).
زبان آتشین
زبان آتشین. [زَ ن ِ ت َ] (ترکیب وصفی، اِ مرکب) کنایه از زبان گرم. (آنندراج):
در کشاکش از زبان آتشین بودم چو شمع
تا نپیوستم بخاموشی نیاسودم چو شمع.
صائب.
افعی آتشین
افعی آتشین. [اَ ی ِ ت َ] (ترکیب وصفی، اِ مرکب) کنایه از بندوق است. (غیاث اللغات) (آنندراج).
نام های ایرانی
دخترانه، نورانی، فروزان، گیرا، مؤثر، به رنگ آتش، سرخ
فرهنگ معین
(تَ) (ص نسب.) آتشی، از آتش.
فرهنگ پهلوی
همانند آتش، ستاره روشن
مترادف و متضاد زبان فارسی
آتشناک، آتشی، آذرگون، آذرین، داغ، سوزان، مشتعل
واژه پیشنهادی
ناری
معادل ابجد
1031